آرشيداآرشيدا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

خاطرات دختری از زبان مادرش ...

تولد 2 سالگی آرشیدا خانوم

1392/7/3 12:59
2,639 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز من ،‌ گل من تولدت مبارک

قشنگ شدی ، گل شدی ، شدی مثل عروسک

تو سقف این اتاقه ، یه عالمه ستاره ، میخوان تولدت رو جشن بگیرن دوباره

فشفشه های روشن ‌بادکنکای رنگی ، تو دستامون میرقصن ‌رقص به این قشنگی

وقتشه که فوت کنی شمعا رو خاموش کنی ،شادیو مهمون کنی غم رو  فراموش کنی

نگاه نکن اینقده تو آینه خودت رو ،‌بیا ببر عزیزم کیک تولدت رو

باز میشه هدیه هامون با فاصله تک به تک ، عزیز من ‌گل من ‌تولدت مبارککککککککککک

دختر خوشگلم ،‌ تولد دو سالگیتم به خوبی و خوشی البته در تاریخ ٧ شهریور یعنی ١٠ روز قبل از تولدت برگزار شد و امسالم مث پارسال تو خونه مامان شهرزاد تولدتو جشن گرفتیم و خیلی مامان شهرزاد و خاله ها رو به زحمت انداختیم ...

و در مورد تاجی بگم که برات درست کردم اونم خودم به تنهایی ... اونم منی که اصلا حوصله کارای هنری رو هیچوقت نداشتم ، ولی تو انگیزه ای بهم دادی وصف نشدنی که بشینم چند هفته رو تاجت وقت بزارم و درستش کنم و همینطور طراحی های تزئین تولدت ...

 

البته از یه سری کارا عقب موندیم ... مث آرایشگاه رفتنتو و آتلیه ... چون جنابعالی نمیدونم هیجان زده بودی از تزئینات تولدت یا چی که اصلا میخواستی بعد از ظهر رو نخوابی ... و این منجر به گند زدن به تولدت میشد چون دخترم سابقه ات خرابه که اگه خوابت بگیره دنیا رو رو سرت خراب می کنی ... و من بیچاره رو از ساعت ٢ بعد از ظهر تا ساعت ٥/٥ بالا سر خودت نگه داشتی که بخوابی و خیلی خستم کردی و همین باعث شد هم سشوار موهام خراب شد و هم چهره ام تو کل تولد خسته و وامونده بود ... تو این دو سال زندگیت سابقه نداشت بعد از ساعت ٣ بخوابی ... بهر حال اینم خاطره ای شد ...

 خلاصه ساعت ٥/٦ بیدار شدی و منو خاله الهه بردیمت حموم و سریع آماده ات کردیم که بیای بین مهمونا یه تعداد از مهمونا اومده بودن ... اوایلش به خاطر تازه بیدار شدن از خواب یه کم لجبازی و بد قلقی کردی ولی بعد با خوردن یه شیرینی و آب میوه شارژ شدی و دیگه خوب بودی ... و مجلسو با دست زدنات گرم میکردی و همه رو دعوت میکردی به وسط برای رقص ...

کم کم شیطونیاتم شروع شد وسط تولدت رفتی زیر میز و در نمیومدی ... یا هی مسخواستی بری آرون (پسردایی آرشیدا) رو ببوسی و پیشش بشینی حتی وقتی خواب بود . اصلا انگار نه انگار که تولدته و اینهمه مهمون به خاطر تو اومدن ...

بعد از کلی رقص و شادی میز شام رو چیدیم و از مهمونا پذیرایی کردیم ... با ساندویچهای سالاد الویه و سالاد سرآشپز (مامانت) و چیکن استراگانوف (اینم برای اولین بار مامانی تو تولدت درست کرد که خیلی مورد استقبال مهمونا قرار گرفت ) ژله (دو رنگ با قالب مینی ماوس)  و چیپس و نوشیدنی های مختلف ...

و کیک تولدت که طبق تم تولدت مینی ماوس انتخاب کردیم و کلی استرس متحمل شدم سر پاپیون بالای سرش که میخواستم حتما برجسته باشه و قشنگیش به همون بود ... و بالاخره تقریبا همون شد و راضی بودم ...

و مراسم بازگشایی کادوهات که همشونو خیلی دوست داشتی و کلی با دیدنشون خوشحال میشدی ... و بعدشم بغلشون کردی تا جایی که تو دستت جا میشد و رفتی باهاشون رقصیدی ...

اینم از تولد ٢ سالگیت ... خدا رو شکر تقریبا همونی که میخواستیم شد ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامي مهرسا دردونه
10 مهر 92 9:51
تولدت مبارك كوچولوي دوست داشتني. دست ماماني درد نكنه ....
صبا مامان نیوشا
10 مهر 92 11:52
اب شدن شمعو نگاه کن که واست میچکه چیکه چیکه
کام همه رو بیا شیرین کن بیا کیکو ببر تیکه تیکه

تولدت مبارک خوش تیپ خاله