آرشيداآرشيدا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات دختری از زبان مادرش ...

در مورد آهنگی که داره پخش میشه ........

1390/11/4 12:59
991 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم ....... وقتی میام سر کار و تو رو خونه میزارم پیش مامان بزرگات... خیلی دلم برات تنگ میشه ... این آهنگی که واسه وبلاگت انتخاب کردم ... خیلی دوست دارم و حس می کنم حرف دل منو میزنه... خیلی دلم میخواست کارو تعطیل می کردم و فقط و فقط به تو می رسیدم ... ولی چه کنم که آینده تو به کار منم نیاز داره ... باباتم صبح تا شب داره کار می کنه و میگه تا جوونیم باید توشه آیندمونو ببندیم ...

تو خیلی خانومی ... دختر خوب من و باباتی ... که اینقدر آروم و گل تحمل می کنی تا من و بابات راحت بریم سر کار ...

اینقد تو رو دوس دارم که هیچکسی کسی رو اینجوری نداشت.......

اینقد برات می میرم قد یه دنیا خوبی قد هزار تا ستاره ..........

بی تو دلم می گیره وقتی تنها میشم کارم انتظار..........

اینقد تو رو دوس دارم که هیچکسی کسی رو اینجوری دوس نداشت...

وقتی نگاهم می کنی قشنگیاتو دوس دارم ......

حالت معصوم چشات رنگ نگاتو دوس دارم ......

وقتی صداتو می شنوم دلم برات پر می زنه...

ترس یه روز ندیدنت غم بزرگ قلبمه ......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مریم
6 بهمن 90 15:12
خیلی خیلی نوشته هات واقعی بود...کاملا حستو درک کردم آفی جون...برات خوشحالم که اینقدر خوشحالی و برای آرشیدا ی خوشگلم هم خوشحالم که مامان به این خوبی و ماهی داره...خدا هردوتون برای هم نگه داره عزیزم...به امید روزی که ارشیدا برات کامنت بذاره


مرسي عزيزممممممممم