آرشيداآرشيدا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

خاطرات دختری از زبان مادرش ...

ولنتاین

1391/12/21 9:55
1,452 بازدید
اشتراک گذاری

عشق لالایی بارون تو شباست       نم نم بارون پشت شیشه هاست

لحظه شبنم و برگ گل یاس          لحظه رهایی پرنده هاست

تو خود عشقی که همزاد منی        تو سکوت من و فریاد منی

تو خود عشقی که شوق موندنی    غم تلخ و گنگ شعرای منی

وقتی دنیا درد بی حرفی داره         تویی که فریاد دردای منی

عشق قشنگم امروز ٢٥ بهمن (١٤ فوریه) یعنی روز ولنتاینه ... من و بابات این روز رو خیلی دوس داریم و هر سال تو این روز به هم هدیه می دادیم و عشقمونو به هم ثابت می کردیم ...

امسال تو هم بین مایی و چی از این قشنگتر که تو عشق واقعی هر دومونی و هدیه ای از این قشنگتر وجود نداره که تو روز عشق با تو جشن بگیریم .... یه عروسک ٥ ماهه خوشگل و ناز که عاشقشیم و این عروسک خراب نمیشه پاره نمیشه ... گم نمیشه و روز به روز خوشگل تر و خوشگل تر میشه و ما رو خوشحال تر می کنه ...

این روز قشنگو به هر دو عشق زندگیم .. پدر و دختر مهربون تبریک می گم که با وجودشون گرما بخش زندگیمن و بهم انگیزه میدن واسه ادامه ...

آرشيداي گل در ورود به ماه 6

دخترکم یه کادوی کوچولو واست خریدم که امیدوارم برات قابل استفاده باشه... یه آباژور دیواری هلو کیتی ... خودم که خیلی ازش خوشم اومد ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

ماماني مهرسا دردونه
25 بهمن 90 12:08
اي جونم خاله چه ژستي گرفتي . روز عشقت مبارك ... اي خدا دستكشاشو ببين . .......
saba
1 اسفند 90 10:51
ای جانم به این مظلومیتت خاله فدات بشم الهیییییییییییییییییی..... عاشقتم
ندا مامان ارشیدا
4 اسفند 90 17:20
مبارک عزیزممم ماشالله چقدر ناناز و خوردنیه عزیزمممممممممم ...خدا حفظش کنه و سایه پدر و مادرش روسرش مستدام باشه ...میوه دلتون باشه چراغ زندگیتون باشه