آرشيداآرشيدا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات دختری از زبان مادرش ...

ورود به ماه 9

1391/2/24 13:14
1,491 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم چقدر زود داری بزرگ میشی ... درسته که دوس دارم زودتر بزرگ شی و من از دیدن مراحل دیگه زندگیت هم لذت ببرم , ولی یه حسی هم بهم میگه واسه این دورانت دلم تنگ میشه و نمیخوام اینقدر زود بگذره ... مخصوصا چهار دست و پا راه رفتن خوشگلت که چند روزیه شروع کردی و خیلی خوشگل و با احتیاط راه میری .............

دخترم تو خیلی خوب و خانوم شدی ... وقتی بغلت می کنم حس می کنم تو هم میخوای بغلم کنی و فشارم میدی و میخوای بوسم کنی ولی نمیتونی بنابراین می لیسی صورتمو ... خیلی حس خوبی دارم وقتی می بینم تو هم دوستم داری ........

چکاپ ٩ ماهگیت یه کم با استرس توام بود ... چون تو بدنت کهیر زد و به یه غذا حساسیت دادی و بردیمت دکتر و دکتر بعد از داروهایی که واست تجویز کرد ... در مورد دور سرت گفت که یه کم از حد معمول کوچیک تره و ما رو نگران کرد ... و گفت بهتره با یه دکتر جراح صحبت کنید ... من و بابات خیلی نگران شدیم ... و بابات پس از تحقیقات فراوان یه دکتر متخصص اطفال خیلی خوب را پیدا کرد که خیلی با حوصله و مهربون بود... وقتی بردیمت پیشش با دیدنت گفت من مطمئنم که هیچ مشکلی این بچه نداره ... بچه به این پر جنب و جوشی محاله مشکلی داشته باشه ... ولی بازم اگر نگرانید ببریدش دکتر تنکابنی که مورد تاییدمه و اگه اون بگه چیز نیست دیگه هیچ مشکلی وجود نداره ... که ما هم از اونجا مستقیم بردیمت پیش دکتر تنکابنی و اونم نظرش همون بود و کلی آزمایشت کرد و بازی فکری بهت داد و تو جلوش ٤ دست و پا هم رفتی ... که گفت هیچ مشکلی نیست فقط سر این بچه ظریفه ... و دلیلی هم نیس که همه کله ها یه اندازه باشن مگه ماها عروسکیم ... و کلی بهمون انرژی مثبت داد...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاطره
10 خرداد 91 16:34
وایییییی قربون اون کله ی کوچولوت که همه را نگران کرده بود پس چی ارشیدای ما دیگه!!! ایول به تو دختر جون که اون دکی اولی را ضایع کردی ارشیدا جونم کجایی ؟چرا پیش ما نیاایییی؟ دوست داررررم