آرشيداآرشيدا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات دختری از زبان مادرش ...

روز مادر و روز زن

1391/2/24 13:23
1,313 بازدید
اشتراک گذاری

دختر خوشگلم این روز روز تو هم هست و خیلی دلم میخواست برات یه کادوی خوشگل بخرم ... ولی فرصت نشد و میزارم واسه یه وقتی که فرصت کنیم و با بابایی بریم واست یه چیزی که نیاز داری رو بخریم ...

خیلی خوشحالم که امسال منم به جمع مادرا پیوستم ... و تونستم طعم شیرین مادر شدنو بچشم ... و تموم سعیمو می کنم که واست یه مادر خوب باشم و از داشتنم خوشحال باشی ... و همینجا بهم قول بده که اگه یه روزی نبودم هم بتونی یه دختر و یه زن قوی باشی و با تموم مشکلات به راحتی کنار بیای و منو کنار خودت حس کنی ......

اولین کلمه ای که به زبون آوردی و حس کردم داری میگی مامان ... تو ماه گذشته بود که قلبم از خوشحالی میخواست منفجر شه ... تو خیلی راحت و آروم گفتی (( اماما )) برای اینکه بتونم تلفظشو مث خودت بگم لاتینشم می نویسم ... emamma وااااااااااااااایییییییییییییییییییییییی چقدر شیرین گفتی ... گرفتم بغلت کردم و بوس بارونت کردم ............... تو هم فهمیدی خوشم اومده بعد از اون خیلی دیگه هم گفتی ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامي مهرسا دردونه
6 خرداد 91 10:57
سلام آرشيدا جون . خوبي خاله ؟ امان از دست مامانت كه ميخواد برا شما كادوي روز زن بخره . بابا جون آخه شما مادري يا زن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بهش بگو ماماني كادوي منو روز كودك و روز دختر بخر.............
خاله ماهک مامان سامیار
12 مرداد 91 14:14
زیاد جدی نگیر مامانش منظورش اماما بودن.... (ائمه)