نوروز 1392
سال جدید را با یک جمله تاکیدی شروع می کنم ...
یادم باشد دیگران را دوست بدارم آنگونه که هستند ، نه آنگونه که دوست دارم باشند.
دختر خوشگلم امسال هم مثل معمول سالها تحویل سال رو رفتیم شمال پیش مادربزرگ و خاله ها و بقیه فامیل گذروندیم ... البته به برکت وجود تو تو خونه خودمونم یه سفره هفت سین گذاشتیم و به خاطر تو که خیلی حیوونا رو دوس داری ٣ تا ماهی قرمز در ٣ سایز مختلف خریدم که یادآور منو بابایی و خودت که از همه کوچولوتر بودی باشه و خیلی دوستشون داشتی و بهت که میگفتم چی میگن ماهیها میگفتی آب بده آب بده و لباتو مث ماهیا غنچه میکردی و تکون که میخوردن قلبتو فشار میدادی یعنی دوستشون داری ... و رفتیم پیش به سوی شمال ...
خلاصه رفتیم شمال و همش مهمونی و دید و بازدید و وسطاشم هر وقت هوا خوب میشد یا فرصت میشد یه پیک نیک کوچولو میرفتیم بیشتر به خاطر تو ... چون تو خیلی به حیوونای اهلی علاقه نشون میدی و دوس داری ببینیشون و صداشونو در میاری و تو روستاهای اطراف هم کلی حیوون اهلی پیدا میشد ... تو مسیر هر جا می دیدیم بابایی نگه میداشت تا خوب تو باهاشون ارتباط برقرار کنی و حال کنی ... مثل : گاو ، اسب ، گوسفند ، مرغ و خروس با جوجه هاشون ، اردک ، کلاغ و پرنده های دیگه ...
و کلی جاهای دیدنی رفتیم ... تو عاشق طبیعت و دریایی ... یه روزم رفتیم دریا ... و تو اونهمه آب را که دیدی گفتی حموووووممممم و خیلی خوشحال بودی ... کاش زودتر تابستون شه مایو بپوشونیمت ببریم دریا ...
یه روز هم رفتیم موزه خانه های روستایی که خیلی جالب و دیدنی بود ..
خیلی بهت خوش گذشت و کلی از کلوچه های سنتی و نون های مختلف سنتی را که اونجا میپختن برات خریدیم و تست کردی که با مزه های شمالی آشنا بشی ...