آرشيداآرشيدا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات دختری از زبان مادرش ...

دلنوشته های مامانی در شهر مادری ...

دخترم بیش از ١ ماهه که من و تو رشتیم ... و بابایی میره تهران و آخر هفته ها میاد بهمون سر میزنه و کلاس هم که داره پنجشنبه ها میره و برمی گرده تهران... البته این اتفاق رو میشه یه توفیق اجباری هم به حساب آورد که خالی از لطف واسه تو نیس ... به تو داره بد نمیگذره ... کنار خاله ها و پدر بزرگ و مادر بزرگی که عاشقتن و همش در خدمتتن و باهات حال میکنن تو هم با اونا حال میکنی و با مهمونایی که میان و میرن و کلی سرگرم شدی ... تهران که از این خبرا نبود همش مهد و تنهایی و نهایتا من فقط کنارت بودم ... اینقدرم اینجا همه باهات حرف می زنن داری کم کم به حرف میای ... الان دیگه میتونی درخواست هاتو یه جوری برسونی ... مثلا آب بخوای میگی آ بّه یا...
7 آذر 1391

مسائل روز ...

دختر ملوسم ... چند روزه که سرمای شدیدی خوردی ... شاید به خاطر شلوغ بودن مغازه من هر روز صبح و عصر تا شب همراه بابایی می رفتم مغازه و کمتر بهت رسیدم که تو سرما خوردی ... و این سرمات خیلی طولانی و ادامه دار شد ... البته ظاهرا خوب شدی ولی این فینقی بودن دماغت تصمیم نداره تموم شه ... هر روز هم بهت سوپ و فیرینی دادم که زودتر حالت خوب شه ... ولی دیگه دیروز حس کردم از سوپ خسته شدی و با اینکه خوشمزه بود و پر از مرغ که تو عاشق مرغی ... ولی باز خوب نمیخوردی ... از شام خودمون که کوکو سیب زمینی بود یک تکه برات گذاشتم با نون لواش لقمه های فینگیلی برات درست میکردم و تو زود هاپولی میکردیشون ... ظاهرا خیلی خوشت اومد و ماشالا خوب خوردی ... خدا رو شکر ... ...
7 آذر 1391

اولین مروارید خوشگلت

ملوسکم امروز ساعت ٥ عصر دستمو رو لثه پایینت کشیدم و حس کردم یه تیزی خورد به دستم ... و مامان شهرزادتو صدا کردم با خوشحالی و بهش گفتم و اونم نگاه کرد و معلوم شد تو اولین مرواریدتو بالاخره در آوردی ... در ١١ ماهگی.......... خیلی خوشحالمممممممممم امروز که ٢٧ شهریور هستش و تو ١ سال و ١٠ روزته ٤ امین مروارید خوشگلتم در آوردی ... حالا ٢ تا دندون بالا داری و دو تا پایین ... وقتی میخندی خیلی خوشگل میشی مث خرگوش کوچولوی ناز ... این ٤ تا دندونتو هر بار که در آوردی شبش تا صبح بی تاب و بی قرار بودی و منم همراهت تا صبح بی خواب و بی قرار بودم ... دیشبم یکی از اون شبای سختت بود و تا صبح بی قرار بودی و اصلا آرامش نداشتی منم اومد...
16 آبان 1391

قد و وزن دختر خوشگل مامان .......

آغاز تولد :      وزن : ٣ کیلو و ٢٠٠ گرم     قد : ٤٩ سانت     دور سر : 34   ١ ماهگی :     وزن : ٣ کیلو و ٨٠٠ گرم     قد : ٥٢ سانت ٢ ماهگی :     وزن : ٤ کیلو و ٦٠٠ گرم     قد : ٥٥ سانت ٣ ماهگی :     وزن : ٥ کیلو و ٨٠٠ گرم     قد : ٥٩ سانت ٤ ماهگی :     وزن : ٦ کیلو و ٨٠٠ گرم     قد : ٦٢ سانت       دور سر : ٣٩ ٥ ماهگی :     وزن : ٧ کیلو ٥٠٠ گرم      ...
25 شهريور 1391

تولد 1 سالگییییییییییییییییییییییییییییی عسل مامان آرشیدا خانوممممم

دخترم نمیدونم چه جوری بگم اصلا نمیدونم این زمان مث برق و باد چه جوری به این سرعت تموم شد ... من که اینقدر از وجودت لذت می برم که اصلا زمان و دقیقه و ثانیه از یادم رفته حتی تاریخ ... یکی ازم می پرسه امروز چندمه یا چند شنبه من باید مدتی فکر کنم ببینم کدوم فصلیمو کی تعطیل بودیم که جمعه باشه تا یادم بیاد ... همه اینا رو تو باعث شدی تو با شیرین کاریات و حتی اذیتای شیرینت دیگه وقتو از یادم بردی ... تا ولت می کنیم وسط خونه به سرعت میری سمت یه خرابکاری ... آخه منم سعی کردم که وسایلو از جلوی راحت جمع نکنم و همین باعث میشه تو بیشتر وسوسه بشی چون خیلی خیلی کنجکاوی نسبت به اطرافت ... یا میری آشپزخونه و سراغ کابینتا و مث فرفره بازشون می کنی ...
25 شهريور 1391

ورود به ماه 10

دخترکم دیدنت لحظه لحظه آرامش رو به زندگیم میاره و قشنگترین خاطرات زندگیم رو میسازه ... درسته که خیلی سخته بزرگ کردنت و نگهداریت و داره سخت ترم میشه ... ولی اصلا زبونم به گله و شکایت ازت نمیره و فقط میتونم رضایتمو ازت به زبون بیارم ... و اینکه چقدر دوستت دارم و چقدر داری زندگیمو زیبا می کنی ... تو خیلی داری خوشگل میشی و روز به روز داری درخشنده تر میشی درست مثل اسمت ... در عین حال داری شیطون و وروجک میشی ... اصلا یه لحظه سر جات بند نمیشی و به محض اینکه یه گوشه می زارمت فورا راه می افتی و چهار دست و پا حرکت میکنی و اینور اونور میری ... و کارای خطرناک می کنی ... چون هنوز خطرو نمی شناسی ... مثلا می ری لبه تخت و یهو میخوای برگردی بشینی که ممکنه ...
28 خرداد 1391

مادر و دختر استراحت 2 هفته ای در رشت

دخترم بعد مدتی یه استراحت کوچولو به دوتاییمون دادم و دو هفته ای رشت موندیم و با فامیلا به اینور و اونور می رفتیم البته در حدیکه به تو خیلی فشار نیاد ... مثلا سعی می کردیم خیلی تو آفتاب نباشیم و شرجی بودن کنار دریا زیاد اذیتت نکنه و تو سایه بشینیم و همش خنکت می کردم که اذیت نشی و دوباره تنت عرق سوز نشه ... یه روز رفتیم دریا ... یه روز رفتیم ماسوله ... خیلی هوا خنک و عالی بود ... یه روز رفتیم رامسر ... ...
28 خرداد 1391

روز مادر و روز زن

دختر خوشگلم این روز روز تو هم هست و خیلی دلم میخواست برات یه کادوی خوشگل بخرم ... ولی فرصت نشد و میزارم واسه یه وقتی که فرصت کنیم و با بابایی بریم واست یه چیزی که نیاز داری رو بخریم ... خیلی خوشحالم که امسال منم به جمع مادرا پیوستم ... و تونستم طعم شیرین مادر شدنو بچشم ... و تموم سعیمو می کنم که واست یه مادر خوب باشم و از داشتنم خوشحال باشی ... و همینجا بهم قول بده که اگه یه روزی نبودم هم بتونی یه دختر و یه زن قوی باشی و با تموم مشکلات به راحتی کنار بیای و منو کنار خودت حس کنی ...... اولین کلمه ای که به زبون آوردی و حس کردم داری میگی مامان ... تو ماه گذشته بود که قلبم از خوشحالی میخواست منفجر شه ... تو خیلی راحت و آروم گفتی (( اماما...
24 ارديبهشت 1391

ورود به ماه 9

دخترم چقدر زود داری بزرگ میشی ... درسته که دوس دارم زودتر بزرگ شی و من از دیدن مراحل دیگه زندگیت هم لذت ببرم , ولی یه حسی هم بهم میگه واسه این دورانت دلم تنگ میشه و نمیخوام اینقدر زود بگذره ... مخصوصا چهار دست و پا راه رفتن خوشگلت که چند روزیه شروع کردی و خیلی خوشگل و با احتیاط راه میری ............. دخترم تو خیلی خوب و خانوم شدی ... وقتی بغلت می کنم حس می کنم تو هم میخوای بغلم کنی و فشارم میدی و میخوای بوسم کنی ولی نمیتونی بنابراین می لیسی صورتمو ... خیلی حس خوبی دارم وقتی می بینم تو هم دوستم داری ........ چکاپ ٩ ماهگیت یه کم با استرس توام بود ... چون تو بدنت کهیر زد و به یه غذا حساسیت دادی و بردیمت دکتر و دکتر بعد از داروهایی که وا...
24 ارديبهشت 1391

ورود به ماه 8 ...

دخترم چند روز پیش وارد ماه ٨ شدی ولی فرصت ندادی برات بنویسم ..... بردمت دکتر و گفت وزن زیاد نکردی و باید بیشتر به غذا خوردنت توجه کنیم ... دکی گفت حالا دیگه چیزای بیشتری میتونی بخوری مثل بستنی - آش - حلیم - عدس پلوی شفته و برنج و خورشتای مختلف در حد اعتدال با ادویه کم ... در مورد بازی هم گفت از این خونه سازی های بزرگ را تا ٣ مکعب را باید رو هم بچینی تو این ماه ... همین روزا میرم برات بخرم ... قد و وزنتو تو قسمت مخصوصش اضافه میکنم ...
24 فروردين 1391